سقوط موسسات مالی آمریکا، فردی مک، فنی می، لیمن برادرز و ورشکستگی بزرگترین کمپانی بیمه آمریکا ا-آی-جی و واشنگتن میوچوآل، مورگان استانلی، واچوویا، و ... یک رویداد عادی در نظام سرمایه داری نیست. یک بحران عادی نیست. بزرگترین بحران مالی در بزرگترین حلقه جهان سرمایه داری با عواقب پیچیده تری است. بزرگترین بحران در نوع خود در ٧٠ سال گذشته بعد از "رکود عظیم" سالهای ١٩٣٠ است. اقدامی هم که برای نجات موقعیت این بخشهای سرمایه مالی جهانی توسط هیات حاکمه آمریکا در حال صورت گرفتن است در نوع خود بینظیر و بی سابقه است. علاوه بر ٣٠٠ میلیارد دلاری که تاکنون صرف نجات فردی مک و فنی می و ا-آی-جی شده است، طرح جامعی به سقف ٧٠٠ میلیارد دلار برای نجات سایر این بخشها در کنگره آمریکا در دست بررسی و تصویب است. خودشان میگویند در صورت عدم دخالت در این ابعاد اقتصاد آمریکا سقوط خواهد کرد. وعده ای هم نمیدهند که حتی با صرف این مبلغ نجومی سرمایه مالی به موقعیت پیش از بحران خود بازخواهد گشت! سرمایه داری جهانی در بحران عمیقی فرو رفته است .
به مسائل متعددی پیرامون این وضعیت باید پرداخت: تاٽیرات و معنای واقعی این بحران در زندگی مردم زحمتکش چیست؟ مبانی این بزرگترین بحران مالی سرمایه چیست؟ حقیقت ساده کدام است؟ توجیهات سرمایه کدام است؟ چگونه مدافعین "عدم دخالت دولت در اقتصاد" به بزرگترین اقدامات، بزرگترین "غریق نجات سرمایه" متوسل شده اند؟ چشم انداز سیاسی این وضعیت کدام است؟ راه آنها چیست؟ راه حل ما کدام است؟
مبانی بحران
مبلغین سرمایه در توضیح مبانی این بحران انگشت اتهام را به سوی "وام های آلوده مسکن" میگیرند. عدم پرداخت اقساط وامهای مسکن را ریشه این بحران میدانند. بطور ویژه صاحبان وامهای مسکن با "هزینه اولیه پائین" را مقصر میدانند. و به همین اعتبار بحران را نیز "بحران بازار مسکن" نام گذاری کرده اند. راه حل را نیز در خریداری کردن "وامهای آلوده" توسط دولت به هزینه توده های مردم میدانند .
این توضیحات شاید برای مفسرین سطحی مدافعین سرمایه قانع کننده باشد اما در بررسی باید به عملکرد نظامی پرداخت که بحران یک رکن وجودى و بقا آنست. یک ویژگی تحلیل های مدافعین سرمایه، پرداختن به شکل و شرایط بروز بحران و نه علل و ریشه عام و پایه ای این بحران است. از نقد برخی از استدلالات ارائه شده در این زمینه شروع میکنم. باید پرسید: چگونه است که بانکها و موسساتی که سالیان سال در تعیین شرایط وام دهی و متقاضیان وام مسکن هستند، به یکباره دچار "فراموشی اقتصادی" و اشتباه محاسبه در تعیین ریسک سرمایه گذاری و وام دهی در این زمینه میشوند؟ چگونه است که بزرگترین موسسات مالی آمریکا و جهان سرمایه داری به یکباره و دسته جمعی و همزمان دچار چنین "خطای" محاسبه ای میشوند؟ حتی اگر بپذیریم که شکل بروز و یا دلایل ظاهری و سطحی بحران مالی ناشی از عدم پرداخت اقساط وامهای مسکن باشد، از این مدافعین سرمایه خواهند پرسید که چرا چنین درصد قابل توجهی از توده مردم در یک دوره فشرده و کوتاه دچار چنین "معضلی" شده اند که عدم پرداخت اقساط وامهایشان بزرگترین سرمایه های جهان را دچار ورشکستگی و بحران کرده است؟ واقعیت این است که عدم توانایی بسیاری از مردم از پرداخت اقساط وامهای مسکن نه دلیل شکل گیری بحران بلکه خود ناشی از گسترش دامنه بحران و افت سطح زندگی اقتصادی و درآمد مردم است. دلایل ارائه شده توسط مبلغین سرمایه اساسا سطحی و گمراه کننده اند. تبلیغات سیاسی و توجیهات مدافعان نظامی هستند که با سر در بحران فرو رفته است.
برای بررسی علل پایه ای بحران باید به عملکرد عام نظام سرمایه داری پرداخت. مساله در ساده ترین سطح و در یک کلام بر سر سود و نرخ سود و کاهش و افت سود سرمایه است که شتاب گسترده ای بخود گرفته است. قوانین عام حرکت و انباشت سرمایه در چنین نظامی علت وجودی و شکل گیری این بحران در چنین ابعاد گسترده و همه جانبه ای هستند. این بحرانها از یک تناقض ذاتی در نظام سرمایه داری نشئت میگیرند. قوانینی مانند گرایش نزولی نرخ سود. نرخ سود سرمایه، بنا به قوانین عام سرمایه داری و روند انباشت، گرایشی به نزول و افت دارد. زمانیکه این نزول مادیت پیدا میکند، جامعه سرمایه داری را با خود در یک بحران فرو میبرد. حقیقت ساده این است که کار در جامعه سرمایه داری منشاء سود و تولید ارزش و ارزش اضافه است. اما روند توسعه سرمایه داری و انباشت سرمایه و رشد تکنولوژی بطور مداوم از درصد نیروی کار در مقایسه با وسایل و ابزار تولید می کاهد. آنچه در نقد مارکسیستی بحران سرمایه داری بالا رفتن ترکیب ارگانیک سرمایه نامیده میشود. به این صورت که نسبت سرمایه ٽابت، بخشی از سرمایه که صرف خرید وسایل تولید میشود، به سرمایه متغیر، يعنى بخشی که صرف خرید نیروی کار میشود، بطور دائمی افزایش می یابد. به این اعتبار ارزش اضافه تولید شده، حتی در شرایطی که از نظر قدر مطلق افزایش پیدا کند، نمیتواند متناسب با گسترش مداوم سرمایه در حال گردش و پیش ریخته شده، رشد کند. به این اعتبار ما با گرایش نزولی سود به مٽابه یک قانون عام عملکرد سرمایه روبرو میشویم. از این رو بروز بحرانهای دوره ای در نظام سرمایه داری ناشی از تناقضات درونی و عملکرد روزمره سرمایه است. هر بحران، با انباشت، تراکم، تمرکز سرمایه با ابعاد وسیعتری بروز میکند. وجود بحران به معنای آن است که گرایش نزولی نزخ سود بالفعل شده است و سود سرمایه عملا کاهش یافته است .
اما چگونه است که بحران مالی کنونی آمریکا چنین ابعاد بی سابقه ای بخود گرفته است که حتی سردمداران هیات حاکمه آمریکا صحبت از "چالش غیر منتظره" و پایان یافتن دوره ای در نظام اقتصادی سرمایه داری میکنند؟ تفاوتهای این بحران با سایر بحرانهای ادواری سرمایه کدام است؟ در پاسخ باید به شرایط اقتصادی و سیاسی ای که عملا منجر به انباشته شدن و متراکم شدن این بحرانها از یکطرف و از طرف دیگر به تعویق انداخته شدن بحرانهای ادواری شده است، اشاره کرد. پایان دوران جنگ سرد برای سرمایه داری آمریکا در عین حال به معنای گسترش دامنه و قلمرو گردش و انباشت سرمایه در سطح جهانی بود. دوران انباشت گسترده سرمایه در حوزه های جدید و بازارهای تازه باز شده به روی سرمایه های آمریکایی، بطور مشخص در حوزه کشورهای سابق بلوک شرق که از امکانات بالای ساختاری و نیروی کار انسانی ماهر برخوردار است. این رشد سریع انباشت و سود آوری سرمایه اگر چه شرایط جدیدی را برای سرمایه جهانی و بخصوص سرمایه آمریکایی فراهم کرد، اما در عین حال عواقب بحران زای خود را نیز متمرکز کرد و اکنون بروز داده است. اگر چه این بحران در ابتدای برور خود بازارهای مالی آمریکا را به کام خود کشید، اما به سرعت و به علت در هم تنیدگی نظام اقتصادی سرمایه داری جهانی، عوارض خود را در بازارهای ژاپن، اروپا و حتی روسیه به نمایش گذاشت. در یک کلام گستردگی دامنه و عمق بحران ناشی از جهانی شدن سرمایه و گسترش حوزه انباشت سرمایه و نتیجتا به معنای گسترش و تعمیق بحرانهای مقطعی نظام سرمایه داری است .
راه حل آنها
هیات حاکمه آمریکا با بودجه ای ١٠٠٠ میلیارد دلاری به نجات سرمایه شتافته است. اعلام کرده اند که تمام "وامهای آلوده" بانکها را خریداری خواهند کرد. هر بانکی میتواند "وامهای آلوده" خود را به دولت بفروش برساند. از قرار ارزش این وامها را نیز خود فروشندگان تعیین میکنند. حتی به شعب بانکهای سایر کشورها در آمریکا نیز گفته اند که پاپیش بگذارند و از این شرایط بهره برداری کنند! چند نکته در این زمینه حائز اهمیت است:
معمولا سخنگویان جامعه بورژوای اینگونه قلمداد میکنند که دولت نهاد حافظ منافع عمومی و مشترک تمامی اعضای جامعه است. نماینده منافع طبقه خاصی در جامعه نیست. منتخب همه مردم است، نماینده همه مردم نیز هست. تصویر کردن دولت بعنوان یک نهاد مستقل و فرای منافع طبقاتی یک رکن اساس ایدئولوژی سرمایه داری است. دلایل چندانی برای پوچ بودن چنین تبلیغاتی لازم نیست. نگاهی به عملکرد دولت آمریکا در این بحران خیره کننده است. خودشان میگویند منشاء بحران عدم پرداخت اقساط وامهای مسکن توسط مردم عادی است. مردمی که خانه هایشان را از دست میدهند و بی خانمان میشوند. اما دولت برای حل بحران به نجات صاحبان سرمایه و ٽروتمندترین بخش جامعه می شتابد!؟ آیا ذره ای تردید در اینکه دولت موجود علیرغم پیچیدگی های ساختار دولتی، مدافع و نماینده بی قید وشرط یک طبقه و آنهم طبقه حاکمه سرمایه داری است وجود دارد؟ آیا احدی این ادعای مبلغین کودن سرمایه داری را خواهد پذیرفت؟
از طرف دیگر، یک ادعای همیشگی سرمایه داری رقابتی مساله عدم دخالت دولت در مکانیسم و عملکرد بازار است. از دوران ادم اسمیت تکرار کرده اند که "دست نامریی بازار" مکانیسم حل بحران های ادواری و مقطعی را نیز در خود دارد. و اینکه بحران ها خود در عین حال زمینه های برای پالایش سرمایه های ضعیف تر در هر دوره ای هستند. به این اعتبار همواره دولتهای رفاه و دولتهایی که ناچار به اعمال محدودیتهایی برچگونگی عملکرد سرمایه در بازار شده اند مورد شدیدترین انتقادات مدافعان این گرایش در سرمایه داری بوده اند. در تبلیغات پایان جنگ سرد، در عین حال پایان دولت رفاه و سیستم دخالت دولت در بازار را نیز اعلام کردند. یک رکن دیگر تبلیغات کر کننده بلوک غرب در جنگ سرد بر مطلوبیت و برتری نظام سرمایه داری رقابتی و عدم دخالت دولت در بازار متمرکز بوده است. اما اکنون این تبلیغات را اصلی ترین پرچمداران این نظام خود به کناری انداخته اند. حتی میگویند: "دوران اقتصاد بازار آزاد در آمریکا به پایان رسیده است ."
آنچه این رویداد بوضوح در مقابل اذهان عمومی قرار میدهد، علاوه بر ماهیت نظام اقتصادی سرمایه داری نشاندهنده خصلت و ماهیت دولت در چنین نظامی است. صحبتی از حمایت از مردمی که بیکار میشوند در میان نیست. دولت به فکر هزاران خانواری نیست که هر ماه خانه خود را از دست میدهند. کسی در این نظام بفکر گسترش بیمه بیکاری، سخت تر شدن دسترسی به امکانات آموزشی عالی و یا برخورداری از بیمه درمان مناسب و بیمه بیکاری مکفی برای بیکار شدگان نیست. این تمدن سرمایه داری است، آنهم در مهد تمدنش .
پی آمدها
دولت سرمایه داری حاکم با بودجه هنگفت هزار میلیارد دلاری به نجات سرمایه شتافته است. اما این منابع عظیم مالی از کجا تامین میشوند؟ پرده پوشی در این ابعاد عملا غیر ممکن است. خودشان بی پروا و وقیحانه اذاعان میکنند که این مبلغ را از جیب مردم پرداخت خواهند کرد. چگونه؟ با پرداخت این وامها از بودجه دولتی. از محل مالیاتهای دریافتی. از کانال صدور قرضه های دولتی بدون پشتوانه. اما معنای عملی این راه حل چیست؟ مبلغین این نظام میگویند که "براه افتادن چرخهای موسسات مالی" راه حل این بحران است. اما براه افتادن این چرخها خود مستلزم تشدید فقر و محرومیت بیشتر توده مردم زحمتکش است. اساس راه حل آنها بر تهاجم به معیشت و هجوم گسترده به شرایط زندگی و کار طبقه کارگر و مردم زحمتکش در این جوامع استوار است. یکی از عواقب این بحران گسترش ابعاد بیکاری است. تشدید رقابت در صفوف نیروی کار و سقوط سطح دستمزدها و مزایای کاری و کلا افزایش استٽمار کل طبقه کارگر محصول چنین تهاجمی است .
این بحران مانند تمامی بحرانهای ادواری سرمایه دارای عواقب وخیم و خانمان برانداز اقتصادی و سیاسی و اجتماعی برای توده مردم زحمتکش دارد. گسترش بیکاری، سقوط سطح زندگی مردم، گسترش بی خانمانی، افول امکانات اجتماعی زندگی، سقوط سطح معاش و بیمه های اجتماعی و درمانی و بیمه های بازنشستگی و دسترسی به امکانات آموزشی و آینده نا مطمئن از عواقب اقتصادی چنین بحرانی هستند. اما ابعاد این بحران بسیار گسترده تر از بحرانهای ادواری و هر چند ساله نظام سرمایه داری است. این "مادر بحرانها" و دارای عواقب بسیار دهشتناکی است. در سال گذشته بیش از ٦٠٠ هزار نفر در آمریکا شغل خود را از دست دادند. و همین تعداد نیز منازل خود را از دست داده اند. اما آمار تنها نتایج اولیه عملکرد اقتصادی این بحران را منعکس میکنند. بعلاوه عواقب و عوارض بحران سرمایه داری به عرصه اقتصاد و تامین اجتماعی محدود نیست. تشدید رقابتهای سیاسی، جنگ های احتمالی آتی، گسترش میلیتاریسم و سلب حقوق مدنی و سیاسی توده مردم از عواقب احتمالی دیگر این بحران هستند. گسترش تبلیغات واپسگرایانه، ضد انسانی، نژاد پرستانه و فاشیستی از پی آمدهای سیاسی و اجتماعی دیگر چنین بحرانی است .
راه حل ما، آغاز یک دوره
از نقطه نظر طبقه کار و کمونیسم "راه حل بحران" اساسا پایان دادن به نظامی است که مسبب چنین شرایطی است. راه حل ما استقرار فوری سوسیالیسم است. مادام که نظام سرمایه داری پابرجاست چنین بحرانهای مرگباری جامعه را در بر خواهد گرفت. این شرایط مبنای کار کرد دائم چنین نظامی است. در عین حال و مادامی که چنین نظامی پابرجاست نباید اجازه داد که بار بحران بر گرده کارگران و مردم زحمتکش گذاشته شود. مبارزه برای بهبود زندگی مردم در عین مبارزه برای نابودی نظام سرمایه داری اساس یک سیاست رادیکال و کمونیستی است .
گوشها برای شنیدن حقایق در مورد این نظام ضد انسانی باز است. دوران تهاجم سرمایه به هر آنچه که نامی و بویی از آزادیخواهی و برابری طلبی و کمونیسم برده بود، عملا به پایان رسیده است. کٽافت سرمایه داری در بالاترین نقطه قدرت خود به معرض نمایش همگانی گذاشته شده است. در این شرایط نقد بنیادهای نظام سرمایه داری، نشان دادن حقانیت و مطلوبیت سوسیالیسم در آزادی و رهایی جوامع انسانی باید به یک رکن اساسی تبلیغات ما تبدیل شود. کمونیسم کارگری باید بازیگر صحنه ها و مصافهای بزرگ جهانی در شرایط کنونی باشد. باید ورق را برگرداند . *